دین

زندگینامه حضرت رقیه (س) دختر امام حسین (ع) + منابع تاریخی

حضرت رقیه (س) دختر کوچک امام حسین (ع) بود که در نونهالی پس از واقعه کربلا به اسارت در آمد. او تاب مشقات و دوری از پدر را نیاورد در شام شهید شد.

به گزارش پارت نیوز؛ حضرت رقیه بنت الحسین بر اساس برخی اخبار یکی از دختران حسین بن علی بود که در کودکی و در زمان اسارت خاندان امام در شام از دنیا رفت. او در جنگ کربلا حضور داشت و از جمله اسیرانی بود که به قصر یزید در دمشق برده شدند. امروزه مقبره ای برای او در شهر دمشق سوریه وجود دارد.

حضرت رقیه (س) در منابع تاریخی

در منابع تاریخی و احادیث و مقتل های قدیم از رقیه در میان دختران امام حسین (ع) سخنی به میان نیامده است. منابع پیشین از دو دختر امام حسین (ع) به نام های فاطمه و سکینه و در منابع اخیر از دختر دیگری به نام زینب یاد شده است. کمیل بهایی (تکمیل شده در 1276 شمسی) توسط عمادالدین طبری* (زندگی در 1300 شمسی) قدیمی ترین منبعی است که داستان دختر چهار ساله امام حسین را ذکر کرده است.

منبع طبری الحاویه فی مصالب معاویه نوشته قاسم بن محمد بن احمد مامونی از علمای اهل سنت است که امروزه در دست نیست. در این کتاب آمده است: «اکنون که مردان در کربلا به شهادت رسیدند، زنان اهل بیت شهادت خود را از پسران و دختران خود پنهان کردند و به فرزندان قول دادند که پدرانشان در سفر هستند و باز خواهند گشت».

وی در خصوص داستان حضرت رقیه (س) سپس زنان و کودکان را به قصر یزید بن معاویه بردند. یک دختر چهار ساله بود. شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدرم حسین کجاست؟ خواب او را دیدم، آشفته شد. همه زنان و کودکان شروع به گریه و زاری کردند.

یزید که خواب بود، از خواب بیدار شد و پرسید که چه خبر است. به او خبر دادند. دختربچه ترسیده، جیغ و عذاب کشید و پس از چند روز از دنیا رفت.

عکس سر امام حسین در آغوش حضرت رقیه

در روضه الشهداء کاشفی سبزواری (د. 1504 م.) بوی رایحه را با اندکی تفاوت و اضافات جزئی را ذکر می کند که شبیه به کتاب القصارة معاصر، القصارة اللسانة و القصارة المعاصر و القصارة المعاصر است. از خلفای چهارگانه و امام حسین، نوشته نجم الدین قاسم بن محمد مزمکینی (زندگی در 1477) به جز این دو منبع، در هیچ یک از منابع قدیمی موجود امروزی به دختر کوچک امام حسین حضرت رقیه (س) که پس از دیدن سر پدرش از دنیا می رود، اشاره نشده است.

نویسندگان بعدی نیز همین داستان را با تغییرات جزئی در کتاب های خود تکرار کرده اند. در منابع متأخرتر گمان می‌رود که نام دختر کوچک امام حسین (ع) رقیه بوده و قبری به همین نام در شام وجود دارد.

حائری مازندرانی معتقد است که مادر حضرت رقیه (س) بانوی سرزمین دختر یزدگرد بود و رقیه در سن 5 یا 7 سالگی در شام درگذشت. با این حال، همانطور که گفته شده سن ایشام فاقد اسناد دقیق است. در برخی از نسخه های الملهوف ابن طاووس (متوفی 671) امام حسین نام حضرت رقیه (س) را ذکر کرده است. توریحی همچنین از مرثیه ای بر امام حسین نوشته سیف بن عمیره نخعی*، از اصحاب امام جعفر صادق(ع) یاد می کند که نام رقیه دو بار در آن ذکر شده است.

حرم حضرت رقیه (س)

امروزه آرامگاه حضرت رقیه (س) واقع در محله عماره دمشق، زیارتگاه شیعیان است و تاکنون چندین بار بازسازی شده است. آرامگاه برای اولین بار توسط میرزابابا مستوفی گیلانی در سال 1713 میلادی بازسازی شد. بار دیگر در سال 1863 و سپس در سال 1905 به دستور میرزا علی اصغر خان صدراعظم مظفرالدین شاه قاجار بازسازی شد.

این بنا توسط دو برادر در دمشق، سید کمیل و سید محمدعلی النظام در سال 1924 بازسازی شد. برای آخرین بار، پس از حدود نیم قرن، شیخ نصرالله خلخالی، یکی از علمای شیعه مقیم سوریه، و امام موسی صدر، رهبر شیعیان در لبنان، برای آخرین بار، پس از گذشت حدود نیم قرن، اقدام به خرید بنای نزدیک به لبنان کردند.

عکس ضریح حضرت رقیه

ساخت ضریح جدید و فعلی حضرت رقیه (س) آغاز شد و در سال 1370 به پایان رسید. امروزه ضریح رقیه از ساختمان بزرگی تشکیل شده است که تلفیقی از هنر و معماری ایرانی اسلامی و سوری است. ضریح نقره ای کوچک روی قبر در سال 1956 از تهران اهدا شد و زریح نقره ای بزرگتر و قسمت بالای طلایی آن در اصفهان ساخته شد و در سال 1994 نصب شد.

اشعاری در وصف حضرت رقیه (س)

شاعران مختلفی در وصف مصائب حضرت رقیه (س) اشعار گوناگونی سرودند. برخی از این اشعار تقدیم نگاه گرم شما خوانندگان عزیز خواهد شد.

ولی الله کلامی زنجانی

بنال ای دل نوا دارد رقیه

به هر دردی دوا دارد رقیه

مرض او را ز پا انداخت ،امّا

مریضان را شفا دارد رقیه

سه ساله کودک و این اوج عزّت؟

مدال مرحبا دارد رقیه

بیا یا فاطمه اندر خرابه

عزای بی ریا دارد رقیه

بدور از دیدهٔ بیگانه امشب

سخن با آشنا دارد رقیه

ز دست ساربان و زجر و خولی

به بابا شکوه ها دارد رقیه

ز خونین چهره میبوسید و می گفت

غم بی انتها دارد رقیه

بیا ای یار پیشانی شکسته

که با مهمان صفا دارد رقیه

چه با جا آمدی ای جان جانان

ببین جا در کجا دارد رقیه

از آن روزی که افتادی به مقتل

دل پر ماجرا دارد رقیه

دلم در قتلگاه و جسمم اینجاست

وطن در کربلا دارد رقیه

بمیرم از چه لبهایت کبود است

بگو محشر به پا دارد رقیه

پدر بر چهره ام یک دم نظر کن

رُخ زهرا نما دارد رقیه

به جرم عاشقی جان بر لب آمد

شکایت زاشقیا دارد رقیه

خدا خواهد اگر ،می میرم امشب

که هر شب این دعا دارد رقیه

میلاد حسنی

ارثی ز یاس طایفه بی‌شک نداشتم

بر پهلویم اگر گُل میخک نداشتم

بعد از تو هیچ شب به مدارا سحر نشد

بعد از تو هیچ روز مبارک نداشتم

لعنت به کعب نی، تو گواهی که هیچ وقت

پیراهنی کبود و مشبک نداشتم

گفتند گوشواره ندارد چه دختری‌ست!

بابا به عُجب باطنشان شک نداشتم

با دختران شام اگر حرف می‌زدم

دست خودم نبود، عروسک نداشتم

حسین صیامی

ﺳﯿﻼﺏ ﺍﺷﮏ ﭼﺸﻢ ﺗﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ

ﺭﺩ ﺧﺴﻮﻑ ﺷﺐ ﻗﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ

قبلا صدای ناله او سوز و آه داشت

این مشت آخری اثرش را گرفته بود

آن زیر ﭘﺎ فتادن مابین کوچه ها

تاب و توان بال و پرش را گرفته بود

بازار شام عمه نشد یاریش کند

چون تازیانه ها سپرش را گرفته بود

هر جا که خورده بود نگاهش به دست زجر

بی اختیار باز سرش را گرفته بود

شیرین زبان خانه ارباب ای دریغ

تلخی این سفر شکرش را گرفته بود

ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺳﺮ ﭘﺪﺭ

ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮﺵ ﮐﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ

ﻣﺎﺑﯿﻦ ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ ﻋﻤﯿﻖ ﺳﺮ ﭘﺪﺭ

ﺟﺎﭘﺎﯼ ﺧﯿﺰﺭﺍﻥ ﻧﻈﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ

غلامرضا سازگار

امشب به دامن من خورشید آرمیده

یا ماه آسمان‌ها در کلبه‌ام دمیده

دختر همیشه جایش آغوش گرم باباست

کس روی دست دختر رأس پدر ندیده

از دل، چراغ گیرم از اشک، گل فشانم

از زلف، مشک ریزم بابا ز ره رسیده

از بس که چون بزرگان بار فراق بردم

در سن خُردسالی سرو قدم خمیده

بابا چه شد که امشب با سر به ما زدی سر

جسمت کدام نقطه در خاک و خون طپیده؟

هم کتف من سیاه است، هم روی من کبود است

هم فرق من شکسته، هم گوش من دریده

داغم به دل نشسته آهم ز سر گذشته

چشمم به راه مانده اشکم به رخ چکیده

از بس پیاده رفتم پایم ز راه مانده

از بس گرسنه خفتم رنگم ز رخ پریده

تو رفع تشنگی کن از اشک دیده‌ی من

من بوسه می‌ستانم از حنجر بریده

انگشت‌های عمّه بگرفته نقش گُل‌زخم

از بس نشسته و خار، از پای من کشیده

جسمم رود شبانه در خاک مخفیانه

یاد آورد ز زهرا دفن من شهیده

خفتم خموش و دادم بر بیت بیت (میثم)

صد محنت نگفته صد راز ناشنیده

انتهای مطلب

امتیاز بدهید

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
صفحه اصلی
جدیدترین
محبوب‌ترین
جستجو
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x