حوادث

قتل هولناک همسر با نخ بادکنک؛ رازی که زیر تخت پنهان شده بود

مردی همسرش را با نخ بادکنک خفه کرد و جسدش را زیر تختخواب فرزندانش پنهان کرد این جنایت هولناک که در پی یک اختلاف خانوادگی رخ داد به سرعت به رازی پیچیده تبدیل شد که با اعترافات تکان‌دهنده قاتل فاش شد.

به گزارش پارت نیوز؛ یک حادثه عجیب و غریب در یکی از محلات تهران زن جوانی ناپدید شده است همسر این زن در تماس با پلیس مدعی گم شدن همسرش شده اما تحقیقات اولیه نشان می‌دهد که این زوج اختلافات خانوادگی داشته‌اند.

 دختر بزرگ خانواده در توضیحات خود به پلیس اظهار داشت: مادرم ما را برای رفتن به مدرسه آماده کرد اما پس از بازگشت از مدرسه مادرم را در خانه نیافتم و پدرم گفت که به دلیل اختلاف با مادرم او خانه را ترک کرده است.

در ادامه تحقیقات پلیس به مرد میانسال مظنون شد و او را بازداشت کرد و متهم در اعترافات خود گفت که روز حادثه پس از یک مشاجره شدید با همسرش کنترل خود را از دست داده و در یک لحظه غضب با استفاده از نخ بادکنک به طرز فجیعی همسرش را خفه کرده است. او از این عمل هولناک خود ابراز پشیمانی کرده و گفته بود که با پنهان کردن جسد قصد داشته تا از این ماجرا سرپوش بگذارد.

متهم در ادامه اعترافات خود افزود: آن شب فرزندانم با نبود مادر احساس ناراحتی کرده و با گریه به خواب رفتند بی‌خبر از اینکه جسد مادرشان درست زیر تختخوابشان پنهان شده است. روز بعد پس از رفتن بچه‌ها به مدرسه جسد را از مخفیگاه خارج کرده و با استفاده از خودروی دوستم به حاشیه شرقی تهران منتقل و در آنجا به خاک سپردم.

در ابتدای جلسه دادگاه مادر مقتول با صدایی لرزان و چشمانی اشک‌آلود در جایگاه ایستاد و با لحنی قاطع خواستار قصاص قاتل فرزندش شد. پس از وی پسر و دختر جوان نیز با صدایی بغض‌آلود درخواست قصاص پدرشان را مطرح کردند.

متهم با صدایی بغض‌آلود گفت: حدود بیست سال با همسرم زندگی کردم او زنی مهربان و دلسوز بود اما اعتیاد به مواد مخدر باعث شد تا من او را از دست بدهم. روز حادثه در حالی که مخفیانه با برادرزنم در انباری مواد مصرف می‌کردم همسرم ناگهان وارد شد با دیدن من در آن شرایط بسیار ناراحت شد و من از خجالت و عصبانیت نمی توانستم به چشمانش نگاه کنم.

متهم ادامه داد: همسرم با لحنی تند و تلخ گفت: من از خودم خجالت می‌کشم که فکر می‌کردم تو آدم می‌شوی. سپس در را کوبید و از اتاق خارج شد من نیز که از این برخورد ناراحت شده بودم مشروب زیادی خوردم و در اوج مستی درگیری ما شدت گرفت. در یک لحظه تحت تأثیر عصبانیت و الکل تصمیم به اینکار گرفتم و در ان لحظه مدام می گفت اگر مردی مرا بکش و من انقد فشار دادم تا متوجه شدم که دیگر نفس نمی کشد.

قاضی از متهم پرسید: چطور به ذهنت رسید که با نخ بادکنک همسرت را خفه کنی؟

متهم پاسخ داد: شب جشن تولد دخترم در حین بستن بادکنک‌ها به مقاومت نخ‌ها توجه کردم و کنجکاو شدم که ببینم این نخ‌ها چه قدر محکم هستند و همین کنجکاوی باعث شد که فکر کنم اگر این نخ‌ها دور گردن کسی پیچیده شود چه اتفاقی می‌افتد.

قاضی با اشاره به لباس سیاه سوگواران پرسید: آیا هنوز هم در سوگ هستید؟ خواهر مقتول با چشمانی اشک‌آلود گفت: جناب قاضی ما نه تنها خواهرمان را از دست دادیم بلکه برادرمان شهرام نیز که از شدت عذاب وجدان رنج می‌برد خودکشی کرد. او مدام تکرار می‌کرد که اگر آن روز در انباری با شوهر خواهرم شیشه نمی‌کشید این اتفاق هرگز رخ نمی‌داد.

متهم با صدایی لرزان و چشمانی اشک‌آلود به جایگاه رفت و گفت: من کاملاً به اشتباه بزرگ خود واقفم شایسته هیچ بخششی نیستم و از دادگاه تقاضا دارم تا اشد مجازات را برای من در نظر بگیرد.

پس از پایان دفاعیات متهم قضات برای اتخاذ تصمیم نهایی وارد شور شدند و با توجه به مجموع ادله موجود در پرونده از جمله اعترافات صریح متهم و درخواست اولیای دم حکم قصاص را برای وی صادر کردند.

انتهای مطلب/ م.د

امتیاز بدهید

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
صفحه اصلی
جدیدترین
محبوب‌ترین
جستجو
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x