
معمولا مدارس به دنبال شعر ولادت امام رضا هستند تا با خواندن اشعاری زیبا جشن مناسبی در مدرسه خود برگزار کنند، در پارت نیوز حدود 30 شعر وجود دارد که هر کدام خاصو دوست داشتنی هستند.
فهرست
30 شعر ولادت امام رضا
اشعار زیر کاملا با یکدیگر متفاوت هستند و افراد با سلایق متفاوت می تونند، از آنها استفاده کنند.
آفتاب هشتم، ماه خراسان خوش آمدی ای نور چشم موسی الرضا جان خوش آمدی
بر مقدمت ملائک گل می پراکنند ای زینت سرادق ایمان خوش آمدی
دل های شیعیان همه لبریز شادی است ای منشاء سرور فراوان خوش آمدی
از مقدمت بهار شکوفه دمیده است ای باغبان گل های رضوان خوش آمدی
ای ضامن آهوان بیابان، کرم نما بر ما غریبان بی پناهان خوش آمدی
ذکر لب ما و دل ما یا رضا رضاست ای رحمت وسیع خداوند خوش آمدی
ای هشتمین امام، ای پناه بی پناهان بر عالم و آدم، ای جان جانان خوش آمدی
شعر ولادت امام رضا
نور هشتم از خراسان جلوهگر شد، ماهی از برج ولایت سر برآورد.
خوش آمدی ای آفتاب هشتمین، ای ماه خراسان، ای امام مهربان.
قدم نهادی و جهان روشنتر شد، عطر رضوی در دلها معطر شد.
ملائک از سما به زمین صف کشیدهاند، تا مقدم تو بوسه زنند ای سرور.
دلهای شیعیان همه شاد و مسرور، در جشن میلاد تو ای امام غیور.
ای ضامن آهو، پناه بی پناهان، نظر نما بر این دل سرگردان.
از یمن قدوم تو بهار آمده، گل از گل شکفته، غم به کنار آمده.
رضا جان، رضا جان، ذکر هر لب است، مهر تو در دل، چون کوه محکم است.
شعر کوتاه امام رضا
ای حجت حق، ای امام معصوم، میلاد تو سرور و شادی افزون.
بر خاک خراسان، گوهر افشاندی، جان را به ولایت خود پیوندی.
هشتمین بهار امامت شکوفا شد، عالم ز عطر مقدمت زیبا شد.
ای امام رئوف، ای مهر بیکران، جانها فدای لطف تو در هر زمان.
از سوی خدا، رحمت نازل شده، در روز میلاد تو، ای برگزیده.
شعر کوتاه امام رضا
قلبم به یاد تو چه آرام میگیرد، نام تو بر لب، شور و شعف میگیرد.
ای زادهی زهرا، ای نور سرمد، میلادت مبارک، یا امام احمد.
در طوس، بهشت روی زمین گشته، از عطر تو، دلها همه سرمست گشته.
ای کشتی نجات، در بحر بلا، دستم بگیر ای امام با وفا.
خورشید خراسان، طلوعت مبارک، این عید سعید، بر همه فرخنده باد.
با نام تو آغاز شود هر سخن، ای مهر تو در جان، ریشه دوانده.
ای قبلهی دلها، ای جان جهان، میلاد تو عیدی است بر شیعیان.
از لطف تو، گره گشاده شود، هر درد بیدوا، درمان شود.
ای هشتمین ستارهی آسمان دین، نور تو 밝혀گر راه یقین.
در سایهی لطف تو، امن و امانیم، از بند غم و غصه رها میمانیم.
ای امام همام، ای شاه کرم، از لطف تو، دیده نگردد پر ز نم.
میلاد تو، سرآغاز سعادت است، مهر تو در دل، عین عبادت است.
ای رضا، ای رضا، نغمهی جان است، عشق تو در دل، جاودان است.
بر گنبد طلایی تو سلام، ای مرقد پاکت، دارالسلام.
از راه دور، دل سوی تو پر زند، نام تو بر لب، غصه از دل بر کند.
ای مظهر جود و سخا و کرامت، میلادت مبارک، ای صاحب رحمت.
خوشا آن دلی که به مهر تو پابند است، در روز جزا، ز آتش دوزخ برهند است.
یازده بگذشته از ذیقعده جانان آمده
بر تن موسای کاظم گوییا جان آمده
شهر پیغمبر مدینه نور افشانی شده
در شب تاریک شیعه مهر رخشان آمده
آمده زیبا پسر از نسل پاک مرتضی
جانشین حضرت کاظم به میدان آمده
درزمین وآسمان جشن وطرب بر پا شده
نجمه را در گهر باری به دامان آمده
شیعیان را آمده مولای هشتم در وجود
عالم آل پیمبر روح ایمان آمده
نام او باشد علی وکنیه اش باشد رضا
در خزان شیعه امید بهاران آمده
از مدینه آفتاب شرق ایران سرزده
افتخاری در جهان ازبهر ایران آمده
بر کریمان آمده مولا وارباب کرم
ای گدایان مژده سلطان خراسان آمده
آمده سکنی گزیند در دژ توحید او
اصل آغازین دین را شرط ومیزان آمده
آهوان را نیست باکی دیگر از صیادها
ضامن پرمهر آهوی بیابان آمده
جمله بیماران دخیل آن پر قنداقه اش
چون مسیح فاطمه از بهر درمان آمده
زایرینش را دهد پاسخ به وقت مقتضی
ضامن هر شیعه در درگاه یزدان آمده
خشکسالی خراسان هم به پایان می رسد
آنکه آید با دعایش سخت باران آمده
البشاره برکسی که حج بر او مقدور نیست
آنکه آسان می کند حج فقیران آمده
مشهد او روز میلادش تماشایی بود
اهل عالم بهرتبریکش فراوان آمده
کفتران قوقوی شادی در حرم سر می دهند
نوکر نقاره زن شادان وخندان آمده
ای خوشا مشهد شود کنعان وما بینیم که
یوسف گم گشته ی زهرا به کنعان آمده
برای آمدنت نجمه بیقرارت بود
هزار سرِّ مگو دید و رازدارت بود
مدینه شاهد شب زنده داری موسی
تمام بارقه ها نیز در مدارت بود
اراده ازلی با علی رقم خورده
رضای حق به رضای تو اعتبارت بود
چقدر پاقدم تو فرشته خلق شده
نگاه فاطمه از عرش در زیارت بود
شنید حضرت یکتا شهادتینت را
یقین که حضرت جبریل هم کنارت بود
توپاره تن پیغمبر خدا هستی
شبیه فاطمه شأن بزرگوارت بود
تو آمدی که ولایت شود به تو کامل
خوش آمدی که امامت در انتظارت بود
مژده ای اهل وِلا نور خدا گشته پدید
هشتمینِ حجتِ حق آن شهِ فرزانه رسید
هم نبی صورت و حیدر صفت است این مهِ ناب
هر که دیدش دل از این خانه و کاشانه برید
بهرِ مولایِ جهان بابِ حوائج زِ وفا
پسری همچو رضا داده خداوندِ حمید
شبِ میلادِ رضا باده ز میخانه رسد
باید امشب همه دم باده ز پیمانه چشید
خنده بر لب بزند موسیِ جعفر همه دم
تا که با یک نظرش آن مهِ دُردانه بِدید
مهِ ذیقعده شد و ماهِ خدا گشته عیان
همه تبریک بگویید که عید آمده عید
هر که باشد به دلش مهر رضا شاهِ کرم
شک نکن روز جزا می شود همواره سعید
میشود بیتِ خدا تا به ابد از سرِ عشق
دلِ هر کس که به یادش دمی الساعه تپید
من کجا مدحِ شما ای شهِ فرزانه کجا
مدحتان کرده خداوند ، به قرآنِ مجید
آرزویم همه این است که در روز جزا
بشوم مثلِ غلامان شما نامه سپید
راستی بهرِ «بداغی» چه خوش است ای صنما
که شود در رهتان نوکرِدلداده شهید
ذیقعده شد و یازدهم بوالحسن آمد
بلبل به طرب شاد به دشت و دمن آمد
گلزار ولا غرقه در شور و صفا شد
هشتم گل گلزار به صحن چمن آمد
تابیده شده نور الهی به مدینه
یمن قدمش جان به تن مرد و زن آمد
باخنده کند شکرخدا حضرت کاظم
مولود نکویش حسن اندر حسن آمد
سوم علی از سلسله پاک امامت
بر قلب همه حیدریون راهزن آمد
راضی به رضای حق و زین روی رضا شد
اسباب رهایی غزال ختن آمد
از کودکی اش عالم وراوی حدیث است
از بهر علیمان جهان رایزن آمد
با مرقد او رشک بهشت است خراسان
سرمایه فخر است که بر این وطن آمد
قربان حریمش که در آن از همه عالم
زایر زبرای هبه ی جان و تن آمد
خوش باد کنار حرمش جشن ولادت
روز ی که رضا (ع) عالم صاحب سخن آمد
شعر کودکانه امام رضا
یه امام مهربون داریم اسمش چیه؟ امام رضا توی شهر مشهدِ گنبد داره طلایی
امام رضا خیلی خوبه همیشه یاد خداست ما بچه ها رو دوست داره خیلی خیلی مهربونه
امام هشتمین ما خیلی خیلی آقاست تو شهر مشهدِ خونش خیلی قشنگ و زیباست
ما میریم پابوس او دعا می کنیم اونجا امام رضا هم ما رو خیلی دوست داره آقا
یه گنبد طلایی تو شهر مشهدِ اونجا امام رضاست خیلی مهربونِ
وقتی میریم زیارت دعامون رو می شنوه امام رضا عزیزه خیلی خیلی خوبه
رضا رضا می گیم ما با شادی و با شور امام مهربون ما دلش خیلی صبور
اون ضامن آهو شد یه روز تو دشت و دمن ما بچه ها دوست داریم امام خوب و من
شعر ولادت امام رضا
آسمان را عرشیان امشب چراغان میکنند
کهکشان در کهکشان آئینه بندان میکنند
قدسیان امشب به عین مقدم شمس الشموس
اختران را بهر کسب نور مهمان میکنند
تشنگان معرفت امشب به زیر آسمان
ابرهاى رحمت حق باز باران میکنند
انجمن آراست نام ثامن الاطهار و باز
نام او را عاشقان شمع شبستان میکنند
تازه مىگردد دل من چون گل شبنم زده
آیه ى نام ورا هر جا که عنوان میکنند
هر که اشک شوق ریزد از برایش روز حشر
دامن او را پر از یاقوت و مرجان میکنند
روضه او هست تا آئینه باغ بهشت
زائران او مکان در باغ رضوان میکنند
در حریم او که باشد بهر ما دارالشفا
دردمندان دردهاى خویش درمان میکنند
اى «وفائى» هر که گردد زائرش با معرفت
مشکل او را به روز حشر آسان میکنند
سرود مولودی امام رضا (ع)
دل با صفا شد، شب جشن رضا شد
حاجت قلب کلّ عاشقا روا شد
ارض و سماوات، پر از نور خدا شد
حاجت قلب کلّ عاشقا روا شد
بوسیده بابا صورت تمام بود و هست خود
جانم جانم
حضرت نجمه دسته گل گرفته روی دست خود
جانم جانم
مولا مولا علی بن موسی
مظهر سبحان، بهار عشق و ایمان
ای پسر حیدر و زهرا یا رضا جان
حاجتمان است، فدای تو کنیم جان
ای پسر حیدر و زهرا یا رضا جان
از قدمَت جان و دل ما همه با صفا شده
مولا مولا
پر از شمیمِ رحمت و رایحه ی خدا شده
مولا مولا
مولا مولا علی بن موسی
اشعار کوتاه تولد امام رضا (ع)
هشتمین نور ولایت سر زد، عید خراسان، مبارک باد.
ماه هشتم رسید و دل شاد شد، میلاد سلطان، مبارک باد.
رضا جان خوش آمدی به دنیا، ای امام مهربان ما.
از طوس، عطر بهشت وزید، میلاد رضا، عیدی سعید.
قلب ما روشن از نور رضاست، جشن میلاد امام ما به پاست.
ای ضامن آهو، نظر نما، بر دل ما در این عید صفا.
میلاد امام رئوف آمد، شادی به قلب هر شیعه سر زد.
خوش آمدی ای امام هشتم، ای پناه ما در هر عالم.
نور رضا در جهان تابید، عید ولادت از راه رسید.
رضا رضا ذکر لب ما، شاد است دل از میلاد آقا.
ذیقعده نَه یک دهه کرامت دارد
یک عمر کرامت و زعامت دارد
در سیصد و شصت و پنج روز از هر سال
هر روز رضا بما امامت دارد
گل کرده بهار سبزِ تقدیر و قضا
پُر شد ز شمیم عطر توحید فضا
لبهاست پر از ذکر و سلام و صلوات
حقا که رئوف اهل بیت است رضا
ای شیعه کرامتَت فرا می خواند
این مَه به ولایتت فرا می خواند
دستان رضا اگر بگیرد دستت
معصومه به عصمتت فرا می خواند
از ماهِ رضا لطف و کرامت ریزد
در مشهد و قم رحل اقامت ریزد
هر خسته که از رضا شفا میخواهد
معصومه به کامِ او سلامت ریزد
شعر ولادت امام رضا از علیرضا قزوه
خراسان در خراسان نور در جان تو میچرخد
مگر خورشید در چاک گریبان تو میچرخد؟
خراسان مُهر دریا میشود با گامهای تو
به دست ابرها تسبیح باران تو میچرخد
اگر شوق وصالت نیست در آیینهها، درها
چرا آیینه در آیینه، ایوان تو میچرخد
طواف عاشقان هم بر مدار چشمهای توست
سماع صوفیان هم گرد عرفان تو میچرخد
به سقّاخانه ات زیباست رقص کاسههای نور
در این پیمانه، آن پیمانه، پیمان تو میچرخد
بیابان در بیابان گرگ شد، هر کوه، صیّادی
چقدر آهوی زخمی در شبستان تو میچرخد
در این آدینه لبریز از آغاز گل، شاعر!
شروع تازهای در بیت پایان تو میچرخد
شعر ولادت امام رضا از مهدی رحیمی
پرواز خواهم کرد سویت، پر که باشد
پر چونکه باشد می پرم باور که باشد
شاه و گدا فرقی نخواهد داشت این است
درک کریم از اینکه پشت در، که باشد
آری رضا گفتن مؤثر بوده برلب
تاثیر دارد خطبه بر منبر که باشد
مثل شراب از سرکه بودن ها گذشتیم
پای طلب معنی ندارد سر که باشد
دیگر نمی آیم من از باب الجوادت
روی لبم سوگند بر مادر که باشد
قم می شود دروازه ی مشهد یقینا
حرف برادر می شود خواهر که باشد
وقت وداع اینجا ضریحت را همیشه
شعر ولادت امام رضا از محمد مهدی عبداللهی
بر گنبد تو ،دست توسّل مى زد
بر مصحف نام تو تفأّل مى زد
اینگونه شفاعت تو را حاجت داشت
“خورشید” که سوى حرمت زل مى زد
شعر ولادت امام رضا از علی زمانیان
آره تنهایى رو خیلى دوست دارم
مخصوصا وقتى تو مونسم باشى
اون روزى که هیچکى نیست دور و برم
تو رو جون مادرت قسم، باشى
اگه قسمتم نشه حرم بیام
یه سلام عرض مى کنم از دور آقا
لحظه هاى آخرم منتظرم
مثل سلمانىِ نیشابور آقا
من با هیچى مثل رفت و آمد از
صحن سقاخونه حظ نمى کنم
یه دقیقه موندن تو حرم و
باهمه دنیا عوض نمى کنم
حرمت اینقده جاى خوب داره
که یه گوشه ى مشخص ندارم
وقتى فکر و ذکر من امام رضاست
دیگه فرصت واسه هیچکس ندارم
همه لحظه هایى که از عمر من
توى این حرم گذشتُ دوست دارم
کفشامم فهمیدن از بس اومدم
خیلى کفشدارى هشتُ دوست دارم
شعر ولادت امام رضا از مهدی نظری
باز در عرش خدا ولوله برپاشده است
دری از عرش به سمت دل ما واشده است
ازدحام است درِبیت امام هفتم
جن و انس و ملک آنجاست چه غوغا شده است
همگی با دلتان راهی آنجابشوید
همه تبریک بگویید که بابا شده است
آنکه عالم همگی محو جمالش هستند
به رخ گل پسرش محو تماشا شده است
آمده آنکه نوشتند شبیه زهرا
پاره جان و تن حضرت طاها شده است
پسر حضرت موسی به جهان آمده و
پارکابش همه جا حضرت عیسی شده است
السلام ای همه جا حضرت خورشید شده
روز میلاد تو در هر دو جهان عید شده
با تو هر روز خراسان به خودش می بالد
نه خراسان همه ایران به خودش می بالد
نه خراسان و نه ایران به خداوند قسم
همه عالم امکان به خودش می بالد
چونکه روی لب تو لحظه به لحظه جاریست
ثانیه ثانیه قرآن به خودش می بالد
منتسب بر تو شده گنبد و ایوان طلا
این شده گنبد تابان به خودش می بالد
من قسم می خورم این واژه برازنده توست
با شما واژه سلطان به خودش می بالد
چونکه درگوشه ایوان تو جا خوش کرده
برسرخوان تو مهمان به خودش می بالد
یوسفان در دو سرا محو رخ ماه تو اند
پادشاهان جهان بنده درگاه تو اند
سجده در گوشه ایوان طلایی عشق است
نوکری بر سرکوی تو خدایی عشق است
هر کسی عاشق پابوسی لیلای خود است
در دم مرگ کنارم تو بیایی عشق است
ضامن آهوی صحرا شدنت جای خودش
اینکه در روز جزا ضامن مایی عشق است
تا ابد قبله نمای دل من سمت شماست
اینکه در کشور ما قبله نمایی عشق است
همه عرش و زمین را به گدایی بدهند
باز می گوید از این خانه گدایی عشق است
کعبه و کرب و بلا هر یکشان عرش خداست
اینکه هم کعبه و هم کرببلایی عشق است
ای که در کشور ما عرش معلا داری
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
ای که در چهره خود شمس منور داری
در شجرنامه خود نام پیمبر داری
نوه صادقی و ذریه شیرخدا
خوش به حال تو که چون فاطمه مادر داری
فرصت جنگ نشد تا که بفهمند همه
تو به بازوی خودت قدرت حیدر داری
همه در صحن تو مشغول به کاری هستند
چقدر دور وبرت خادم ونوکر داری
چه بزرگان که میان حرمت خاک شدند
تو خودت ماهی و دور و برت اختر داری
با جوادت برو در سوریه زینب تنهاست
تو حسین ابن علی هستی و اکبرداری
تیغ بردار و پناه حرم زینب شو
ماسپاهیم و تو صاحب علم زینب شو
تو خودت بر سر دوشت علمش را داری
در دلت روضه ی آن قد خمش را داری
گرچه در کشور ما از حرم او دوری
از همین دور هوای حرمش راداری
بارها سوریه رفتی به طواف حرمش
حتم دارم که غبار قدمش را داری
بار آخر که رسیدم حرمت، محزون بود
به گمانم که تو در سینه غمش راداری
بکش آهی که پلیدان همگی دق بکنند
مطمئنم که تو در سینه دمش را داری
بنویس عمه من خود سپرمولا بود
بنویس از ته دل، تو قلمش راداری
بنویس عمه ما مثل دری در صدف است
هر که توهین بکند با خود مولا طرف است
شعر ولادت امام رضا از محمد جواد پرچمی
باز در عرش خدا ولوله برپاشده است
دری از عرش به سمت دل ما واشده است
ازدحام است درِبیت امام هفتم
جن و انس و ملک آنجاست چه غوغا شده است
همگی با دلتان راهی آنجابشوید
همه تبریک بگویید که بابا شده است
آنکه عالم همگی محو جمالش هستند
به رخ گل پسرش محو تماشا شده است
آمده آنکه نوشتند شبیه زهرا
پاره جان و تن حضرت طاها شده است
پسر حضرت موسی به جهان آمده و
پارکابش همه جا حضرت عیسی شده است
السلام ای همه جا حضرت خورشید شده
روز میلاد تو در هر دو جهان عید شده
با تو هر روز خراسان به خودش می بالد
نه خراسان همه ایران به خودش می بالد
نه خراسان و نه ایران به خداوند قسم
همه عالم امکان به خودش می بالد
چونکه روی لب تو لحظه به لحظه جاریست
ثانیه ثانیه قرآن به خودش می بالد
منتسب بر تو شده گنبد و ایوان طلا
این شده گنبد تابان به خودش می بالد
من قسم می خورم این واژه برازنده توست
با شما واژه سلطان به خودش می بالد
چونکه درگوشه ایوان تو جا خوش کرده
برسرخوان تو مهمان به خودش می بالد
یوسفان در دو سرا محو رخ ماه تو اند
پادشاهان جهان بنده درگاه تو اند
سجده در گوشه ایوان طلایی عشق است
نوکری بر سرکوی تو خدایی عشق است
هر کسی عاشق پابوسی لیلای خود است
در دم مرگ کنارم تو بیایی عشق است
ضامن آهوی صحرا شدنت جای خودش
اینکه در روز جزا ضامن مایی عشق است
تا ابد قبله نمای دل من سمت شماست
اینکه در کشور ما قبله نمایی عشق است
همه عرش و زمین را به گدایی بدهند
باز می گوید از این خانه گدایی عشق است
کعبه و کرب و بلا هر یکشان عرش خداست
اینکه هم کعبه و هم کرببلایی عشق است
ای که در کشور ما عرش معلا داری
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
ای که در چهره خود شمس منور داری
در شجرنامه خود نام پیمبر داری
نوه صادقی و ذریه شیرخدا
خوش به حال تو که چون فاطمه مادر داری
فرصت جنگ نشد تا که بفهمند همه
تو به بازوی خودت قدرت حیدر داری
همه در صحن تو مشغول به کاری هستند
چقدر دور وبرت خادم ونوکر داری
چه بزرگان که میان حرمت خاک شدند
توخودت ماهی و دور و برت اختر داری
با جوادت برو در سوریه زینب تنهاست
تو حسین ابن علی هستی و اکبرداری
تیغ بردار و پناه حرم زینب شو
ماسپاهیم و تو صاحب علم زینب شو
تو خودت بر سر دوشت علمش را داری
در دلت روضه ی آن قد خمش را داری
گرچه در کشور ما از حرم او دوری
از همین دور هوای حرمش راداری
بارها سوریه رفتی به طواف حرمش
حتم دارم که غبار قدمش را داری
بار آخر که رسیدم حرمت، محزون بود
به گمانم که تو در سینه غمش راداری
بکش آهی که پلیدان همگی دق بکنند
مطمئنم که تو در سینه دمش را داری
بنویس عمه من خود سپرمولا بود
بنویس از ته دل، تو قلمش راداری
بنویس عمه ما مثل دری در صدف است
هر که توهین بکند با خود مولا طرف است
شعر ولادت امام رضا از محمود مربوبی
باز هم ناله و فریاد دلم می خواهد
هشتمین نور خداداد دلم می خواهد
شوق پابوسی شیرین به سرم افتاده
من اگر تیشه فرهاد دلم می خواهد
دست بر سینه، سلامی و سپس اذن دخول
گوشه صحن گوهر شاد دلم می خواهد
به امیدی که رضا ضامن من هم بشود
شده ام آهو و صیاد دلم می خواهد
همه با دست پر از سمت حرم می آیند
از همان که به همه داد، دلم می خواهد
از همان جنس نگاهی که در آن سلمانی
به سیه کاسه ای افتاد، دلم می خواهد
هر کجا رفته ام این درد مداوا نشده
چقدر پنجره فولاد دلم می خواهد
یا معین الضعفا ، جان جوادت مددی
که ز دستان تو امداد دلم می خواهد
شعر ولادت امام رضا از قاسم صرافان
صدای ذکر تو شب را فرشته باران کرد
عبور تو لب «شیراز» را غزل خوان کرد
«کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست»
بیا که چشم و دلت شهر را چراغان کرد
چو خواهرت که ز «دریاچه ی نمک» دل برد
هوای زلف تو دریاچه را «پریشان» کرد
نه شیخ شهر، تو شاهی که با چراغ رسید
و برق عشق تو ما را گرفت و انسان کرد
ولی چه حیف که آن طره ی خیال انگیز
چه زود آمد و دل برد و روی پنهان کرد
چه اشک ها که ضریحت به گونه ها جاری
چه دردها که خدا با دل تو درمان کرد
شرابِ خون تو جوشید و جان «حافظ» را
به جرعه ای غزل از جام غیب مهمان کرد
و گنبد تو برای دل کبوترها
چه مهربان شد و پرواز را چه آسان کرد
سفر اگر چه چنین ناتمام ماند، ولی
صدای پای تو «شیراز» را «خراسان» کرد
شعر ولادت امام رضا از رحمان نوازانی
چه رودها که شب و روز عازم سفرند
به دست بوسی دریا همیشه مفتخرند
به نام رازق نان و رطب ملائکه هم
نشسته اند که از سفره تو نان ببرند
دعای خیر تو پشت تمام انسانهاست
کبوتران دعایت همیشه در سفرند
چه آهوان سپیدی که در حیاط حرم
به عشق صید نگاهت نشسته پشت درند
در این حیاط که عالم هبوط می کند و
مقدرات از این آستانه می گذرند
چقدر گل به کفم دادی و نفهمیدم
فرشته های حرم گلفروش رهگذرند
تو باغبان شجرهای طیبه هستی
که شیعیان شما میوه های این شجرند
شب تولد حج نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد
و کاسه های طلائی که آب می نوشند
به اعتقاد شفا آفتاب می نوشند
به چشمشان دو پیاله سلام می ریزند
و از تبسم آقا سلام می نوشند
در این حرم همه پاکند مثل روزی که
بدون هیچ گناهی ثواب می نوشند
و اشک های دم در اگر سرازیرند
از آسمان نگاهش شراب می نوشند
از این مشبکه هایی که شکل کندویند
موحدان چه عسلهای ناب می نوشند
پس از زیارت شبهای ماه می خوابند
و از خیال خوشش توی خواب می نوشند
شب وداع زیارت چنان زمین گیرند
که در فراق حرم التهاب می نوشند
شب تولد حج نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد
و از طلوع مدینه که صبح ایل شدی
به سمت مشرق اقوام ما گسیل شدی
تنور دهکده هامان دوباره گل دادند
به شوق اینکه در این سرزمین خلیل شدی
دو باره آمدی و مهربان تر از موسی
عصای معجزه ساکنان نیل شدی
و سنگ سرمه خاک تو را به دیده کشید
که جلوه کردی و فیروزه اصیل شدی
به شهر طوسی ما رنگ سبز عشق زدی
و مرهم دل خاکستری ایل شدی
به چشم عشق به چشم تمام آینه ها
همینکه آمده ای بهترین دلیل شدی
شب تولد حج نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد
زمین به خاک نشسته است آسمانش را
که باز پر کنی از عشق استکانش را
در انتظار هوای نسیم مشهد بود
اگر که نوح برافراشت بادبانش را
بخوان زیارت نامه در امتداد کلیم
که باز کرده در اینجا خدا بیانش را
بدون تکیه به لطف عصای خود موسا
نشسته تا که بگیری تو بازوانش را
گرفته بال فرشته به چشم زائر تو
که شسته است گناهان بیکرانش را
کبوترانه بپر مثل آن مسیحی که
عروج کرده بلندای آسمانش را
و جبرئیل نشسته است روی گلدسته
که سر دهد به حرم نغمه اذانش را
شب تولد حج نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد
به شوق صید شما می دوند آهوها
به پیش چشم شما و کمان ابروها
و در مسیر عبورت به خاک افتادند
به شوق آمدن تو از آن فراسوها
رواق های حرم هر کدام غار حراست
قیامتی است در این گوشه گوشه پستوها
چه سالها که ملائک به شوق گوشه نگاه
کنار چشم شما می زنند اردوها
چه کرده ای که زنان طلاپرست آقا
به پای مرقد تو ریختند النگوها
چه کرده ای که در این صحن ؛ قله های جهان
زمین زدند به پا بوسی تو زانوها
برای اینکه کبوتر شوند در حرمت
پریده اند به سوی حرم پرستو ها
سحر به سوی خراسان بلیط می خواهم
شب تولد تو با قطار شب بوها
شب تولد حج نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد
شعر ولادت امام رضا از موسی علیمرادی
پریشان واژه هایم را زگیسوی شما دارم
تمام شعر هایم را من از سوی شما دارم
ولا حول … برآن چشم و بر آن ابرو که من وزنِ
رباعی را فقط از این ترازوی شما دارم
تمام این غزلها را ضمانت میکنی آقا
که صید این مضامین را از آهوی شما دارم
قصیده قامتی و حاجی هر بیت تو هستم
که شرط حق مداری را من از کوی شما دارم
مربع گشت ترکیبم ز هر سو سجده ای واجب
قوافی قبلگاهی شد که از روی شما دارم
درِ عطر غزل افتاد و دل شد قطعه ای از عرش
وَ من این قطعه را از نام خوشبوی شما دارم
به هر مصرع دعا کردم به هر مصرع روا کردی
شبیه مثنوی حسی فرا روی شما دارم
اگرکه کربلا رفتم نجف یا سامرا دیدم
تمام روزی خود را من از سوی شما دارم
شعر ولادت امام رضا از داود رحیمی
آرام نمودی تب و تاب هیجان را
جوشانده ای از شوق خودت هر قلیان را
از پای نشاندی ز تعجب جریان را
از دشمن و از دوست ربودی دلشان را
اینگونه رضا کرده ای از خود دوجهان را
هم رونق کار از می و میخانه گرفتی
هم عقل ز هر عاقل و دیوانه گرفتی
در قلب سماوات و زمین لانه گرفتی
ای عالِم فرزانه چه رندانه گرفتی
در دست خودت نبض زمین را و زمان را
در پاسختان مانده هر استادی و رندی
هر عالم ایرانی و یونانی و هندی
گشته است مسلمان تو نصرانی سندی
قوربان سَنه دانوشماقین اعجاز تکندی
بستی به کمند سخنت دست زبان را
(بستی به صریر سخنت دست لسان را)
اسلام بدون تو درونمایه ندارد
گردن کشی بی خردان پایه ندارد
خورشیدی و دیدند قدت سایه ندارد
همسایه به جز خیر به همسایه ندارد
همسایه قدم رنجه کن و منزلمان را…
لبخند زدی شعر در اوهام من افتاد
زآن روز خرابت شدم ای خانه ات آباد!
با قافیه ی پنجره فولاد و گهرشاد
هی شعر نوشتم من و چشمت صله را داد
دربند کشیدی تو معانی و بیان را
دربان جنان دل به در صحن شما بست
دالان بهشت است همین راهرو این بست
حوض وسط صحن همان کوثر نقد است
ساقی بهشتی شده از آب حرم مست
پابست حرم کرده ای آن آب روان را
جبریل کمر بسته به فراشی صحنت
حور و پریان گرم گهر پاشی صحنت
آن سدره و طوبی گلی از کاشی صحنت
برده است جنان را همه در حاشیه صحنت
بیچاره ی خود کرده حریم تو جنان را
هرکس که تو را داشته اثنی عشری شد
ایام خوش آن بود که با تو سپری شد
در صحن گهرشاد دل از غصه بری شد
تصویر من و صحن تو عکسی هنری شد
در ناب ترین جای اتاقم زدم آن را
هرجای جهان رفتم از آن خیر ندیدم
یک مرتبه “برگرد” از این در نشنیدم
من هرچه کشیدم ز دل خویش کشیدم
ارزان نفروشم که من ارزان نخریدم –
در نوکریت خرج کنم عمر گران را
هر شاه شده خادم دربار توچندی
پر وا کند از بام تو در دام کمندی
از تو طلب رزق کند عایله مندی
از رسم گدایی شما نکته و پندی
آموخته هر پیر خردمند جوان را
نوشاعری آمد به حرم دفترش افتاد
شد خیره به گلدسته کلاه از سرش افتاد
هی خواست بماند سر پا، آخرش افتاد
تاخورد زمین یاد پدر و مادرش افتاد
دستی به دعا برد و تمام پدران را…
ای ضامن دنیای من و آخرت من
ای کاش به درکت برسد معرفت من!
مردن کف صحنت بشود عاقبت من
بهتر ز خودم آگهی از مصلحت من
حکم از تو، دلم دست خودت داده عنان را
با جنس خرابم شده ام وصله ی ناجور
هرشب به سلامی بشوم زائرت از دور
تو شاه خراسانی و من پیر نشابور
خود را برسان پام رسیده است لب گور
ای صاحب جان! می سپرم دست تو جان را
شعر ولادت امام رضا از رضا حاج حسینی
قبل از آنکه هوای غربت شهر روی تنهاییم هوار شود
می روم ایستگاه… تا شاید این منِ خسته هم سوار شود
این منِ خسته از معادله ها، این منِ گُر گرفته از گله ها
می رود در هجوم فاصله ها، همدم کوپه ی قطار شود
همدم کوپه ی قطار شدم، چشم من خیس و چشم پنجره خیس
کاش این ابرهای پاییزی، بگذرد… بگذرد… بهار شود
دردها را یکی یکی گفتیم، خسته بودیم و چای میخوردیم
چای، یعنی که گاه با یک قند، تلخ، شیرین و خوش گوار شود
کوپه هم حرفهای تلخی داشت، مثلا اینکه بین این همه درد
آرزوی مسافر قبلی، فقط این بود: مایه دار شود
یا همین جا… همین رئیس قطار، دائما روزنامه می خواند
تا خدای نکرده نرخ بلیط، نکند کمتر از دلار شود
(گرم صحبت شدیم، یادم رفت گز تعارف کنم؛ بفرمایید…
راستی! اصفهان دلش می خواست، لهجه اش مثل سبزوار شود)
آرزو کرد جای ریل قطار مثل آدم پیاده راه رود
یا شبیه کبوتران باشد؛ فکر کن… کوپه بالدار شود
آرزو کرد و گفت نوبت توست… آه! شاعر مگر چه می خواهد؟!
آرزو می کنم رواق امام، محفل شعر برگزار شود
جمعه بود و اداره ها تعطیل، شنبه باید دوباره برگردیم
کوپه هم مثل من دلش می خواست، امشب از کار برکنار شود
کف دستم نوشت کوپه ی هشت، واگن یک… قطار قم -مشهد
هرگز از خاطرم نخواهد رفت، بهترین یادگار قم – مشهد
شعر ولادت امام رضا از زهرا بشری موحد
بر شانه های ضریحت تا می گذارم سرم را
انگار می گیری از من غوغای دور و برم را
حرفی ندارم به جز اشک نه حاجتی نه دعایی
دست شما می سپارم این چشم های ترم را
من از جوار کریمه از شهرِ بانو می آیم
آقا ! بگو می شناسم همسایه ی خواهرم را
عطرهوای رواقت ، آهنگ هر چلچراغ ات
نگذاشت باقی بماند بغضی که می آورم را
حتی اگر دانه ای هم گندم برایم نریزی
جایی ندارم بریزم جز صحن هایت پرم را
هربار مشهد می آیم انگار بار نخست است
هی ذوق دارم ببینم گلدسته های حرم را
شعر ولادت امام رضا از مجتبی روشن روان
دل را مقیم درگه جانان نوشته اند
ما را غلام حضرت سلطان نوشته اند
آتش ز سوز سینۀ ما آفریده شد
چون عشق تو به سینۀ سوزان نوشته اند
تو سفره دار عشقی و ما ریزه خوار تو
ما را کنار چشم تو مهمان نوشته اند
دل ذره ذره می شود از یک نگاه تو
گویا ز روی چشم تو قرآن نوشته اند
روز ازل که قرعه به نام تو می زدند
ما را برای عشق تو قربان نوشته اند
دل می تپد به سینه ز فکر حمال تو
اصلا مرا ز عشق تو حیران نوشته اند
از آن شبی که دل ز دل ما ربوده ای
ما را انیس دیدۀ گریان نوشته اند
ما از محرم و صفر و فاطمیه ایم
ما را یتیم سورۀ انسان نوشته اند
شعر ولادت امام رضا از رضا حاج حسینی
جایی برای من نگهدارید لطفا
این خسته را در جاده مگذارید لطفا
آقا! رضا هستم… رضا… این اسم را هم
در انتهای لیست بشمارید لطفا
فرقی ندارد بوفه یا قدری جلوتر
جایی کنار پنجره دارید؟!! لطفا…
ای پنجره! ای چشم های خیره! ای ابر!
بغضم نفس گیر است… می بارید لطفا؟!
من خسته ام… خود را به روی دوش دارم
این بار را از شانه بردارید لطفا
دنیا اگر دنیای عاقل هاست… مردم!
اصلا مرا دیوانه پندارید لطفا
دیوانه ام… عقلی جوابم را نداده است
کار مرا به عشق بسپارید لطفا
گلدسته ای دیدم… گمانم مقصد اینجاست
آقای راننده! نگهدارید لطفا
شعر ولادت امام رضا از سعید بیابیانکی
سلام ای غریب غریبان سلام !
سلام ای طبیب طبیبان سلام !
الا ماهتاب شبستان توس
الا حضرت نور ! شمس الشموس
غریبم من از راه دور آمدم
به دنبال یک جرعه نور آمدم
شبم ، آه یک جرعه ماهم بده
پناهی ندارم پناهم بده
ببخشا اگر دور و دیر آمدم
جوان بودم ، امروز پیر آمدم
منم زائری خام و بی ادعا
کبوتر کبوتر کبوتر دعا
اگر مست و مسرور و شاد آمدم
من از سمت باب الجواد آمدم
من از عطر نامت بهاری شدم
تو را دیدم آیینه کاری شدم
تو این خاک را رنگ و بو داده ای
به ایران من آبرو داده ای
ببخشای این عاشق ساده را
ببخشای این روستا زاده را
تو را دیدم و روشنایی شدم
علی ابن موسی الرضایی شدم
شعر ولادت امام رضا (ع) از محمدعلی بهمنی
شرمندهام که همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به این سو نداشتم
اقرار میکنم که من – اینهای و هوی گنگ-ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم
جسمی معطر از نفسی گاه داشتم
روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم
فانوس بخت گمشدگان همیشهام
حتی برای دیدن خود سو نداشتم
وایا به من که با همهی هم زبانیام
در خانواده نیز دعاگو نداشتم
شعرم صراحتیست دلآزار، راستش
راهی به این زمانهی نه تو نداشتم
نیشم همیشه بیشتر از نوش بوده است
باور نمیکنید که کندو نداشتم؟!
میشد که بندگی کنم و زندگی کنم.
اما من اعتقاد به تابو نداشتم
آقا شما که از همهکس باخبرترید
من جز سری نهاده به زانو نداشتم
خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم؟
دیگر سوال دیگری از او نداشتم
شعر ولادت امام رضا(ع) از عبدالرحیم سعیدیراد
بنوشان جرعهای از شادیات را
بتابان جلوهی شمشادیات را
دریغ از من نکنای هشتمین نور
نگاه گرم گوهرشادیات را
شعر ولادت امام رضا(ع) از حمید رضا شکارسری
حسادتم را
به عشقم ببخش
فقط لحظهای
استراحت کن
و جارویت را به من بده
آقای خادم
شعر ولادت امام رضا(ع) از قاسم صرافان
از سوی که میتابد؟ از روی تو یا خورشید؟
آیینه بگردانم من سوی تو یا خورشید؟
این سلسلهی زرین با تار که میرقصد.
بر شانهی نیشابور، گیسوی تو یا خورشید؟
تیر مژهای سوزان بر قلب من آتش زد
آه، از چه کمانی بود، ابروی تو یا خورشید؟
خورشید پرستم من، با روی تو حیرانم
دل پیش که بنشانم، پهلوی تو یا خورشید؟
یک ذرّه، کبوتر شد؛ گرمای چه دستانی
اینگونه طلسمش کرد، جادوی تو یا خورشید؟
بارانی یک بغضم در سایهی دلتنگی
سر روی چه بگذارم، زانوی تو یا خورشید؟
سیب دل غلتانم، داغ است نمیدانم.
میچرخد و میآید، از جوی تو یا خورشید؟
در نیمهی خود اما، گم شد و ببین تنها
یک آه به جا ماند از آهوی تو، یا خورشید!
انتهای مطلب/آ.ع